ارشانارشان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره
آرتانآرتان، تا این لحظه: 7 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

ارشان و آرتان خان جان هدیه های آسمونی

خان جان و بازی هاش

پسرک ناز مامان، گاهی وقتا خیلی دلم برات می سوزه آخه اکثر مواقع تنهایی و خودت را با اسباب بازیهات و تماشای کارتون بخصوص کارتون پینگو مشغول می کنی. اینجا توی آپارتمان و بدون هم بازی! البته بابایی سعی می کنه هر شب ما را به پارک نزدیک خونه ببره تا هوا بخوریم و تو هم بتونی تو پارک بدوی. توی اسباب بازیهات بیشتر با ماشینها و قطارت بازی می کنی. حتی خانه سازیهات را هم به شکل ماشین و قطار در می آوری و بعد از من و بابایی می خواهی که برات دست بزنیم البته چون بعضی مواقع وسایلت را پرت می کنی، اسباب بازیهای شارژی و خوبت را پنهان کردم تا کمی که بزرگتر شدی بهت بدم چون الان اگه اونها را بهت بدم، مطمئناً خرابشون می کنی   روزهای...
15 مهر 1392

پایان تابستان و شروع پاییز

تابستان و مخصوصا شهریور ماه به سرعت گذشت و مامان فریبا اونقدر مشغول بود که خیلی وقت بود وبم را آپ نکرده بود. اوایل شهریور که از مسافرت شمال برگشتیم، عمه حلیمه با شوهرش که از بوشهر عازم سفر به مشهد مقدس بودند، بین راه به ما هم سری زدند.  البته من فرصت نکردم خیلی با عمه حلیمه بازی کنم آخه شوهرش تو راه مریض شده بود و سنگ کلیه اذیتش می کرد و بهمین دلیل عمه هم خیلی حال خوبی نداشت.  انشاءالله که همیشه سالم باشند.  23 شهریور هم که سالگرد ازدواج مامان و بابایی بود و من و بابایی برای مامان فریبا یک تبلت خریدیم. بابا و مامانی سالگرد ازدواجتون مبارک البته تبلت بیشتر از اینکه دست مامان فریبا باشه دست منه که با...
12 مهر 1392
1